پارت چهل :

بی‌توجه به جِز و وِزش پشت تلفن، شلوارم را با یک شلوارک چهارخانه عوض کردم و پیراهنم را درآوردم. عمراً پایم را از خانه بیرون می‌گذاشتم. تا حد مرگ خوابم می‌آمد و تا صبح بالا سر جسیکا نشسته بودم. نمی‌دانم چرا ولی مرا یاد مادر خودم می‌انداخت. شاید اگر عمر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.